آرتین آرتین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

آرتین خان مردی از دیار پاکی

عشق از زبان بچه ها

به نام او که موسیقی کیهانی را عاشقانه می نوازد   عشق از زبان بچه های 4 تا 8 ساله     گروه متخصص و محققی در یک تحقیق سوالی را از گروهی کودک خردسال پرسیده بودند که پاسخهایی که بچه ها دادند عمیق ترو متفکرانه تر از تصورات بود سوال این بود معنی عشق چیست؟   نظر شما راجع به جوابهای بچه ها چیست؟ وقتی کسی شما رو دوست داره ، اسم شما رو متفاوت از بقیه می گه . وقتی اون شما رو صدا می کنه احساس می کنی که اسمت از جای مطمئنی به زبون آورده شده. بیلی - 4 ساله مادر بزرگ من از وقتی آرتروز گرفته نمی تونه خم بشه و ناخن هاش رو لاک بزنه پدر بزرگم همیشه این کار رو...
17 ارديبهشت 1391

شباهت عجیب ژنتیکی

  یک عکاس برای اینکه ریشه‌های ژنتیکی‌ انسانها نشان بدهد این عکسها را تهیه کرده،دقت کنید نصف صورت فرزند است و نصف صورت پدر یا مادر و یا خواهر و برادر، شباهت‌ها اعجاب انگیز است. دختر ۲۳ سال ،مادر ۵۶ سال دو خواهر ۲۳ و ۲۹ سال دختر ۲۹ ،مادر ۵۶ سال پسر ۲۹ پدر ۵۶ سال دوقلو ۲۰ سال دختر دایی و پسر دایی ۲۹ سال ...
17 ارديبهشت 1391

بی دینان ژاپنی

  بی‌دینان ژاپنی !     پس از فاجعه سونامی وبعد از آنکه خواندیم و شنیدیم که چطور وقتی برق شهر قطع شد مردم حاضر در سوپر مارکتها و فروشگاههای بزرگ به آرامی و در تاریکی همه چیزهایی را که در سبد خریدشان قرار داده بودند سر جایشان برگرداندند و به آرامی از فروشگاهها خارج شدند. > چیزی نگذشت که تمیزی و نظم کمپهای مردم سیلزده که توی ورزشگاههای شهر بنا شده بود توجه همه را جلب کرد ، بعد دیدیم که مسئولان شهر جلوی مردم سجده میکنند و معذرت میخواهند بخاطر اینکه سونامی شده و ما نتوانستیم بهتر از این از شما مراقبت کنیم. > چیزی نگذشت که عکس مدارس صحرایی شهر فوک...
17 ارديبهشت 1391

تقلید

‏‏موضوع: تقلید حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستائی رسید. >با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا باشد. >کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش >ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز >بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد. >همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح >داد و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را میداند؟ نگاه های ...
17 ارديبهشت 1391

راه رفتن پسر گلم

الان چند روزه که آرتین خودش قدم بر می داره با پشتکار فراوان پسر گلم می خوره زمین ولی با اشتیاق زیاد دوباره بلند میشه چند قدم بر میداره من و بابا ش اینقدر براش ذوق می کنیم که خودش به وجد میاد و تند تند دست می زنه پسر گلم امیدوارم قدمهات استوار و پایدار باشند و همیشه در پناه خدای بزرگ باشی اولین قدمهای نازت تو این دنیا مبارک عزیز دلمممممممممممممممم
13 ارديبهشت 1391

آرتین به مهد کودک می رود

 من دیروز مرخصی گرفتم آرتین بردم مهد البته همون مهد قبلی اولش یه ذره ترسید من با مربیش رفتم به قول خودشون play room آرتین اونجا بازی کرد آرومتر شد از دیروز دیگه به  پرستارش گفتم نیاد امیدوارم اونجا بهش بیشتر خوش بگذره چون می دونم عاشق بچه هاس گل پسرم امروز هم صبح رفت مهد کودک شادلین که نزدیک خونمون تو سعادت آباد امیدوارم مهد خوبی باشه پسرم من سعی کردم خوب تحقیق کنم در موردش بازم امید به خدا خدایا پسرم رو به تو میسپارم نگهدارش باش
12 ارديبهشت 1391

شیرین کاریهای آرتین

آرتین مامان تو این سن دوست داره با گوشی تلفن کمی حرف بزنه و بعد اون رو محکم بکوبونه به این طرف اون طرف جعبه ی دستمال کاغذی رو خالی کنه و دستمال هاش رو تیکه تیکه یه نفر کلا موظف باشه وایسه کنار آیفون تصویری تا ایشون دد و اددد کنن دوست دارن رو شونه های بابایی سوار شن و هی بابایی راه برن دور خونه دوست دارن هی موبایل مامان رو بگیرن و با شدت هرچه تمام تر پرتابش کنن بله متشکرم دوست دارن هی با کلید و پریز برق بازی کنن و چراغها رو خاموش روشن دوست دارن تمام شارژرها رو تا ته بکنن تو حلق مبارک دوست دارن مامانشون کلا حتی برای مدت ده ثانیه از کنارشون تکون نخورن و دائما جلوی چشمشون باشن ...
3 ارديبهشت 1391